فال
فنجان واژگون شده قهوه مرا
بر روي میز باز تكان داد با ادا
یك لحظه چشم دوخت به فنجان خالی ام
آرام و سرد گفت : كه در طالع شما،
قلبم تپید ٬ باز عرق روي صورتم
گفتم بگو ٬ مسافر من میرسد؟ و یا ...
با چشم هاي خیره به فنجان نگاه كرد
گفتم چه شده ؟سكوت بود و تكرار لحظه ها
آخر شروع كرد به تفسیر فال من
با سر اشاره كرد كه نزدیك تر بیا
اینجا فقط دو خط موازي نشسته است
یعنی دو فرد دلشده تا ابد جدا
انگار بی امان به سرم ضربه می زدند
یعنی كه هیچ وقت نمی آید او خدا؟
گفتم درست نیست از اول نگاه كن
فریاد زد: بفهم،رها كرده او تو را
نظرات شما عزیزان: